loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت زهرا,متن روضه,شهادت حضرت زهرا,روضه شهادت حضرت زهرا,روضه حضرت زهرا,متن روضه فاطمیه,روضه فاطمیه,فاطمیه,مداحی فاطمیه,متن مداحی فاطمیه,متن روضه فاطمیه همراه با سبک,متن روضه همراه با سب

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1758 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1294 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 697 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 635 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3495 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2845 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3825 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3679 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7266 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4953 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4373 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5540 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 4851 زمان : نظرات (0)

 

بیمار چندین روزه ی این خانه دارد

در پیش چشمان علی جان می سپارد

برو مدینه این جا نباش، مرحبا به تو شیعه ی مادری، شیعه مادری ، آی اونایی که با کنایه بهتر گریه می کنید، ببینم با کنایه پیدا می کنید، شخص مورد نظر این بیتُ.

شب ها کنار بستر او یک فرشته

کیه این فرشته؟آی کربلایی ها، گرفتی کیه؟ وقتی مادرش می خوابه ، آروم آروم میاد کنار بستر مادر، آروم ملحفه رو از رو صورت مادر کنار می زنه، بابا من دارم  می گم، آروم ملحفه رو کنار میزنه، شما بلند بلند گریه میکنید، مگه شما می دونید زینب چی میدیده؟ خوب چه میکنه این فرشته؟بگم یا نه؟آره میگم شب شهادت ، امشب مُردیم هم ، مُردیم، خوب چی می خوای بگی، بگو راحتم کن؟

شب ها کنار بستر او یک فرشته

می آید و زخم تنش را می شمارد

این مشتت رو گره کن بکوب به سینه ات،  بگو وای مادر، تا چشمش به  صورت مادر می افتاد، ناله اش در می اومد، تا دستش به بازوی مادر می رسه، اشکش سرازیر میشه، وای از اون زمانی که چشمش می افتاد به سینه ی مادر.این ها دارن میشنوند بعد هزار و چهارصد سال، طاقت نمیارن، چه کردی با دل علی، بگم رفقا؟

پهلو به پهلو

آدمی که دنده اش شکسته باشه، نفس کشیدن براش مرگ ، وقتی می خواد بخوابه چند نفر باید بگیرن، آروم بخوابوننش، هر وقت می خواد از این پهلو به اون پهلو بشه:فضه، اسماء، زینب نفهمه، بیا، بیایید زیر پهلوم رو بگیرید، این پهلو فقط شکسته نبوده، این پهلو مجروح بوده.

پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر

امکان ندارد لاله ی سرخی نکارد

روضه ی بی بی می خونیم اما بعضی ها ناخداگاه میگن حسین، زینب رو این یه زخم پهلو بیچاره کرد، هی لباس مادر رو عوض میکنه، تا مادر پهلو به پلو میشه لباس دوباره غرق خون میشه، اما لا یوم کیومک یا ابا عبدالله، حسین.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 4169 زمان : نظرات (0)

 

انجام كار خانه مرا سخت گشته است

دیگه خودم نمی تونم برا بچه هام نون درست كنم، نمی تونم خودم لباس های بچه هام رو بشورم، بابا چند وقت  زینب میاد جلو بسترم، توقع داره مثل همیشه بغلش كنم، موهاش رو شونه بزنم، آخ كه دیگه دستم بالا نمیآد، بابا برا علی نمیتونم بگم، بچه ها هم كه طاقت ندارن، اومدم برا تو بگم بابا

انجام كار خانه مرا سخت گشته است

می دونی چرا بابا؟

ضرب غلاف بال و پرم را گرفته است

همسایه ها عیادت نمی اومدند، ای كاش نمی اومدند، وقتی می اومدند، می رفتن بیرون، زینب میشنید، هی با خودشون می گفتن، این خانم دیگه موندنی نیست، این روزها روزهای آخرشه،

همسایه ها همه فهمیده اند كه مرگ

سر تا به پای محتضرم را گرفته است

فاطمه هجده ساله از دیوار كمك میگرفت، می اومد كنار قبر بابا، این روزها وقتی از بابا حرف می زدن دلتنگ میشد، می گفت:علی جان پیراهنی كه بابام رو در اون پیراهن غسل دادی، بده من بوی بابام و استشمام كنم، امیرالمؤمنین علیه السلام می دونه فاطمه چقدر دلتنگه، هی امتانع میكرد، هی زهرا اصرار، پیراهن رو آورد، روایت نوشته، تا پیراهن رو بو كرد، دیدن خانم غش كرد، رو زمین افتاد، می خوام بگم بی بی طاقت نداشتی، پیراهن بابا رو ببینی، من بمیرم برا اون سه ساله ای كه تا بهانه ی بابا رو گرفت، دیدن نانجیب ها از در خرابه یه طبقی دارن میارن، قول بده ناله هات تموم نشه برای باقی شعر، همچین كه رو پوش رو كنار زد، بچه ترسید، عمه جان این سر كیه؟ آخه حق داره بچه، باباش این طوری نبود، همه صورت زخمی ، لبها تركیده، بی بی كنار قبر بابا با باباش حرف می زد، اما این سه ساله، كنار سر بریده بابا،  گفت:بابا، خیلی درد و دل دارم باهات بابا،

درشام بی كسی مرا داد می زند

زخمی كه بال چشم ترم را گرفته است

اگه كسی تا حالا برا رقیه سلام اللله علیها گریه نكرده باشه، با این بیت تلافیش رو در بیاره.

هر جا زقافله عقب افتاده ام

ضجر از روی اسب موی سرم را گرفته است.

هر جا رقیه رو می زند رو می كرد به عمه جانش میگفت:اگه عموم بود، اینها جرأت نداشتن من و بزنن

دق مرگ كرده حرمله ام بس كه در برم

بر نی سر عموی حرم را گرفته است

این یكی رو به اندازه ی غیرتی كه پا روضه ی بی بی داری باید پاش ناله بزنی.

انگشت های طعنه امانم بریده است

خیرات شهر دور و برم را گرفته است

این كه بی تابِ، رو زمین خوابِ، دختر شاهِ

شده بی بابا، اما حالا، با كیا همراه

اونجا اگه تو مدینه، غربت اگه بود، اما علی بود سلمان بود، اباذر بود، اینجا هر وقت سر از محمل بیرون میكرد، باید سرهای بریده رو میدید، یا باید شمر و خولی رو می دید.

شده بی بابا، اما حالا، با كیا همراه

نزنید اینقدر، بی گناهه

توی ویرونه، یه ریز می خونه

كجایی بابا

كی میگه بابا، نَوه ی زهرا

بی كس و كاره

 یتیم تنها كه نشسته، با لباس پاره

آخه كی گفته، خنده داره

آفتاب از كدوم طرف در اومده

كه بابام با سر اومده

لب تشنه بریده حنجر اومده

كه بابام با سر اومده

غریب مادر اومده

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 18233 زمان : نظرات (1)

 

 

امیرالمؤمنین علیه السلام سنگارو چید، بمیرم برا غربتت علی، یه نگاه كرد، دید فقط زینب و حسین و حسن و ام الكلثوم، ازكی تشكر كنم، بگم زحت كشیدید، جنازه ی زهرای منو تشییع كردید، اینقده احترام گذاشتید، تنهای تنها، دامنشو تكون داد، اما بریم در خونه امام حسین علیه السلام، از در خونه امام حسین علیه السلام كه نمی تونیم ماتكون بخوریم، می خوام بگم یا علی نبودن تسلیت بگن، نبودن التیام بدن، برو خدارو شكر كن، جات خالی بود كربلا،  زینب بدن پاره پاره حسین و برداشت، اما سنگ زنها هنوز دارن سنگ می زنن، وقتی زینب برگشت خیمه، رقیه دید سر و صورت زینب غرق خونه، حسین......الله اكبر، الله اكبر، بدن و برداشت، خانم پنجاه و چهار پنج ساله، خانمی كه از صبح تا حالا داغ دیده، هیجده تا،  عزیزه شو جلوش سر بریدن، خیمه ها داره می سوزه، بچه ها تو این صحرا فرار كردن، دامن ها آتیش گرفته، فریاد وا محمدا از خیمه ها بلنده، فریاد یا علیا بلنده، فریاد یا وا اُماه بلنده،  از این بدن چی مونده بود، بدن رو بلند كرد رو دست.

این كشته ی فتاده به هامون حسین توست

یا رسول الله

 این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

می خوای بهت بگم زینب كیه، می خوای بشناسی زینب چیه، بدن و بلند كرد، حسین من،  زینب وا، خدایا این قلیل قربانی رو از محمد و آل محمد قبول كن.حسین...........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 5387 زمان : نظرات (0)

 

بخوان بلال

 اذان بگو كه، یاس كبود دلتنگ است

اذان بگو كه اذان تو ، آسمان رنگ است

اذان بگو كه پس از رحلت رسول خدا

مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است

اذان بگو به صدای بلند، افشا كن

اذان فقط اذان نبود، بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبره،

اذان بگو به صدای بلند، افشا كن

كه پشت پرده ایمان،  فریب و نیرنگ است

اذان بگو كه بدانند بعد پیغمبر

نصیب آینه های خدانما سنگ است

نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم

ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است

اومد تو كوچه ی بنی هاشم، مدتی زیادی نیست بلال از مدینه رفته، تا رسید جلوی در خونه ی فاطمه، من ازت یه سئوال می كنم، كدوم در، یه نگاه به در و دیوار سوخته كرد، این همون دریه كه جبرئیل می ایستاد، چه خبره؟چی شده مدینه؟نه، بلال

نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم

ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است

بی بی اذون می خواد بشنوه، ولی نه همون اذون، این جوری اذون به دل بی بی می شینه

بگو كه اشهدان علی ولی الله

بگو كه لحن مناجات من غم آهنگ است

بگو آی مردم، این همون علی ِ كه پیغمبر جلوی شما دستشو آورد بالا، حالا همون دستارو با طناب می بندید، ای وای بر شما

بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند

بهشون بگو رضایت من همه چیزه، بهشون بگو بابام گفته،  ان الله یغضب لغضب فاطمه، ویرضی لرضاها

بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند

كُمیت جمله شفاعت كنندگان لنگ است

به این مردم یه پیغام دیگه ام برسون، بگو كه :

بگو كه فاطمه این یكی دو روز مهمان است

سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است

زود برو بالای مأذنه،  رفت بالای مأذنه، همه تو خونه هاشونن، كسی منتظر نیست، همه می دونند، بلال دیگه تو مدینه اذون نمی گه، یه مرتبه مدینه لرزید، صدای بلال خونه به خونه ی مدینه و طی كرد.

الله اكبر

این الله اكبر، در ودیوار مدینه رو بیداركرد،

الله اكبر

تا صدای الله اكبر بلند شد، انگار بی بی یه جون دوباره گرفت، اشاره كرد به بچه هاش بلند شن، زیر بغل هاشو بگیرند،

الله اكبر،  الله اكبر

زینبم برو سجاده مو بیار، حسنم برو یه ظرف آب بیار، مادر می خواد، وضو بگیره، بچه ها نمی دونستند خوشحال باشند، ناراحت باشند، علی نگاه كرد، دید رنگ صورت زهرا داره، برافروخته می شه، صدای بلال اینجوری بی بی رو تكون داد

اشهد ان لااله الا الله

یه نگاه كرد علی،  دیدفاطمه اش دست به پهلو بلند شد، می خوای نمازبخونی دختر پیغمبر، تو كه تا حالا نشسته نماز می خوندی،

اشهد ان لااله الا الله

ایستاد بی بی، قربونت برم مادر، تا صدای بلال بلند شد،

اشهد ان محمدً

عبارت تاریخ، می گه: فشهقت فاطمه، دیدن بی بی یه ناله زد،  و سقطت بوجه ها و غشیا علیها. دیدن فاطمه با صورت اُفتاد رو سجاده،  ان شاءالله هیج وقت مادرت جلوت از هوش نره، زینب هی تو سرش می زد، حسین دوید گفت:بلال دیگه بسه، وای....،  این یه اذون نیمه كاره بود، دیگه بعد از اسم پیامبر همه چیز به هم خورد، اذون ادامه پیدا نكرد، من یه اذون دیگه یادمه، یه جای دیگه ام یكی دیگه اذون گفت، اونم تو مجلس شراب، اونجایی كه دستای زینب و بستند،  زین العابدین داره خطبه می خونه، حرومزداه می خواد كسی صدای زین العابدین و كسی نشنوه، گفت:پاشو اذان بگو، تا اذون گفت:كلمه كلمه امام سجاد، با اذون اون مرد حرف زد، رسید به اسم پیغبر گفت: صبر كن مؤذن یه سئوال دارم، یزید علیه لعنه، نشسته رو تخت نعصش، گفت:داری می گی محمد، سئوالم اینه ، این محمدی كه می گی، جد منه یا جد یزید، همه ایستادن، گفت جوابشم همه می دونید، می دونید جد یزید كس دیگه است، اگه جد منه،  پس چرا دستای من و تو غل و زنجیر بستید، اگه جد منه این حسین بابای منه، چرا داری با چوب خیزران می زنی، ای حسین.............

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 7939 زمان : نظرات (0)

http://s5.picofile.com/file/8107349018/mirdamad04.jpg

 

چند گروه تو این مدت بیماری و بستری بودن بی بی اومدند بهش سر زدند، یه گروه زنان مهاجر و انصار اومدند، اومدند نشستند دور بستر بی بی، یه كدوم از این زن ها یه سئوال از بی بی كرد، صدا زد: كیف اَصبحت یا بنت رسول الله،  یعنی یا فاطمه شب ها چگونه صبح می كنی، گوش می كنی ، فدات بشم مادر، یه كلمه از خودش نگفت، یه كلمه از دردهای درونش نگفت، می دونی جواب این زن و چی داد، گفت: می خوای بدونی شب و چه جوری صبح می كنم؟ از دنیای شما بیزارم، از دنیای پر از نیرنگ و فریب شما بدم می آد، از مرداتون تعجب می كنم، الله اكبر، ببین تو، این حرفای بی بی چقدر حرف هست، بی بی به این زن های انصار و مهاجر گفت: تعجب می كنم از مرداتون، مگه نشنیدند بابام گفت: غضب فاطمه، غضب خداست، برید به مرداتون بگید من غضب كردم، من از دستشون عصبانیم، ناراحتم، به مرداتون بگید زود شمشیراشون كُند شد، من عبارتُ معنی می كنم برات، چیزی از خودم نمی گم، عین تاریخه، زود علی ِ منو تنها گذاشتید، روایت می گه اینقدر این زنها منقلب شدند، رفتند هر كدوم خونه هاشون، با مرداشون صحبت كردند، همون شب یا فردا نوشتند، مردها ریختند در خونه ی مولا، گفتند: آقا مارو ببخش، ما نفهمیدیم چیكار كردیم، بخدا، من این یه جمله رو كه می خونم، بند بند وجودم  در می گیره، می دونی به مولا چی گفتند، ای كاش لال می شدید نمی گفتید، به علی گفتند علی ما فهمیدیم، حق باتو است، ولی كار از كار گذشت، ما دیگه بیعت كردیم با ابوبكر، كاش زودتر فاطمه این حرفارو می زد، بی بی گفت: بگو برند، من پیش بابام پیغمبر گله شونو می كنم، یه گروه دیگه اومدند ملاقات، سختمه بگم كیا ، اومدند ولی می گم، اون دو تا حروم زاده، یكی دو بار اومدند بی بی ردشون كرد، گوش بده حرف دارم، ها، بار بعدی از راه علی وارد شدند، رفتند پیش امیرالمؤمنین، گفتند تو به زهرات بگو، آخ غریب علی، یه نگاه تو چشماشون كرد، گفت: نامردها شما كار خودتونو كردید، می خوای چیكار كنید بیاید عیادت، اینقدر نانجیب بودند،  می دونستند این مردم مدینه ظاهر بینند، می خواستند، یه جوری وانمود كنند، كه ما كاری نكردیم، ما اگه زهرارو زده بودیم، عیادتش نمی رفتیم، لذا از راه علی وارد شدند، قربونت برم علی جان چقدر تو بزرگواری، اومد نشست جلو بی بی، بی بی جان از من این دو تا خواستند بیان، ببین فاطمه ای كه اونها رو رد كرد، تا اسم علی اومد، می خواد به همه بگه عشق علی با فاطمه چه كرده، یه جمله گفت، به اعتقاد من این جمله، یه شب روضه است،  هیچی نباید بگی، این و بگی و گریه كنی، صدا زد علی:  ألبَیتُ بَیتُکَ ،  یعنی علی خونه، خونه ی تو است وَ الحُرَّة أمَتُکَ ، فاطمه ام كنیز تواست، اختیار من دست تو است مولا، اگه تو بگی بیان، چشم، چقدر علی خجالت كشید نمی دونم، چقدر علی آب شد، نمی دونم، اومد این دوتا نشستند، سلام كردند، من فكر می كردم، این جمله زبانحاله، ولی چند جای تاریخ و دیدم ، عین عبارت، سلام كردند، بی بی جوابشونو نداد، رو شو برگردوند، گفت علی نمی خوام با اینها حرف بزنم، من حرفامو به تو می گم، تو به اینها بگو، علی جان بهشون بگو از دست تون ناراضی ام، علی جان بهشون بگو ، قیامت جلوتونو می گیرم، علی جان بهشون بگو، منتظرم پیش بابام برسم، حرفامو بزنم، بگم بابا اینها منو بین در و دیوار گذاشتند، بابا اینها بچه ی منو كشتند، الهی بمیرم برات مادر، سختمه ولی می گم، می فهمی بغض تو گلومه ولی می گم، میگن این جمله های بی بی، ملعون اسمشو نمی برم، ملعون اولی گریه اش گرفت، منقلب شد نانجیب، اولی اینقدر تاثیر گذاشت روش حرفهای بی بی، بلند شد، با حالت ناراحتی، پشیمونی،  می خواست به التماس بیافته، اما دومی دستشو گرفت، گفت  بشین، با حرفای یه زن این جوری بهم نریز، تو می خوای حكومت كنی، یه زن دو تا شكوه كرده، خودتو نباز، ای حرومزاده، این یه زن معمولیه؟ این دختر پیغمبره، این سیده نساء عالمه، بلند شدند رفتند، دیگه كیا اومدند ملاقات، دوتا دیگه شو بگم، روضه ام تمام،  می گن، عباس عموی پیغمبرم اومده، این خیلی برام باره دله، می رسم به این بغضم دو برابر می شه، می گم اونها معلوم بود كی اند، اما عباس كه عموی پیغمبره، چرا، می گن اومد،  فضه به عباس عموی پیغمبر، گفت كه حال بی بی خوب نیست، نمی تونه شمارو ببینه، قدرت كلام نداره، میگن، عباس عموی پیغمبر برگشت، خونه، یكی رو فرستاد دنبال علی، یه پیغام به علی داده، می كشه منو، كاش پیغام و نمی دادی، به علی پیغام داد، آدم می ره عیادت باید چكار كنه، ازشما می پرسم، تا حالا رفتی عیادت مریض، خیلی هم حال مریض خراب باشه،  دین ما می گه بروشون نیارید، روحیه بدید، ان شاءالله خوب می شی، ان شاءالله پا می شی، ان شاءالله می بینمت، رنگ و روت وا شده، چی باید بگه آدم تو عیادت، می دونی عباس عموی پیغمبر چی پیغام داده به علی، خیلی دل علی دریاست، گفت: به علی بگید تشییع جنازه منو خبر كنه، مارو یادش نره، این زهرایی كه من رفتم ملاقاتش دیگه رفتنیه، یه نفر دیگه ام اومد ، اونم سلمان بود، تنها كسی كه بی بی راهش داد، بی خود نیست می گن، سلمان از ماست، نشست، یه سئوال از بی بی كرد، بی بی جان حالتون چه طوره، درداتون بهتره، من دارم فكر می كنم، این حرفو بی بی به علی نزده، چون علی غیرت الله است، علی مرده شیره پهلوونه، صدا زد سلمان، یه جمله،  چه جوری بهت بگم، می خوای بدونی شبا تا صبح چه بلایی سرم می آد، سلمان هی از این پهلو به اون پهلو می شم، سلمان درد پهلو اَمونم و بریده، نمی تونم به علی بگم، پیرمرده سلمان، تو داری می شنوی می زنی تو صورتت، می گن سلمان از خونه اومد بیرون، بغض گلوشو داره خفه می كنه،  می خواست داد بزنه نمی تونست، از مدینه اومد بیرون، گفت: برم تو نخلستونها جای خلوت پیدا كنم، برا فاطمه گریه كنم، سلمان می گه رفتم لای نخل ها، دیدم یه صدای آشنا داره می آد، یكی داره گریه می كنه، صداش آشناست، كیه، اومدم جلو دیدم علی

الا ای چاه یارم را گرفتند

  گُلم عشم همه دار و ندارم را گرفتند

چه جوری گرفتند، بزن تو صورتت

میان كوچه ها...

حرف از بیمار زدم، نمی شه نبرمت كربلا، روضه بدون حسین نیمه كاره است، حرف از بیمار زدم، حرف از بستری شدن و عیادت زدم، هر بیمار یه پرستار داره، مریض بدون پرستار مریض نیست، ازت سئوال دارم پرستار این شبا كیه، قربونت برم زینب، یه پرستار چهار ساله، بی خود نیست روز تولدش روز پرستاره، اما من یه جمله بگم، اگه شنیدی بازم گریه كن، قربون این پرستار برم، از هركی پرستاری كرد، آخرش جلوش بال بال زد، آدم پرستاری می كنه، دلش خوشه، مریضش خوب می شه، اما زینب هركی رو پرستاری كرد، داغش به دلش موند، مدینه پرستار مادر شد، بی مادر شد، یه روز پرستار فرق شكافته شد، بدون بابا شد، یه روز پرستار جیگر پاره پاره حسن شد، بی برادر شد، آخ بمیرم برات زینب، اوج پرستاری زینب كجاست، دیدن هی تو خیمه های می ره، هی نگاش كردن، زینب چی شده، همه فرار كردند، تو این جا چیكار می كنی، گفت: تو خیمه یه بیمار دارم، عزیز دل حسینه، حسین........بگو حسین........ اما همه ی بیمارها یه طرف، همه ی پرستاری ها یه طرف، می خوام یه جمله بگم، یه دونه ی آخر زینب و پیر كرد،  می خوای بدونی از كی پرستاری كرد، گوشه خرابه،  یه دختر سه ساله، هی پاهاشو نشون عمه داد، دستاشو نشون داد، عمه سرم درد می كنه، عمه گوشام درد می كنه، حسین...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2569 زمان : نظرات (0)

 

روزی كه به كوچه خصم راهم بگرفت

ابر سیه ای چهره ی ماهم بگرفت

مادر همه وجودش و بچه اش، مردیكه لندهور  اُمده داره جسارت می كنه، زهرا به فكر خودش نیست،

بادست به دنبال حسن می گشتم

پسرم بیا، این خیلی وحشیه، پسرم این كوچیك و بزرگ سرش نمی شه، زن و مرد نمی فهمه، پسرم بیا

شما نمی فهمید ضربه ی سیلی یعنی چی، در روایت داره،  و سحطت علی وجهها، سیلی یعنی جوری كه نهایتش قرمز بشه صورت، سحط یعنی یه نوع ضربه ای كه جای سالم تو صورت نمی ذاره، عمار و یاسر در زمان خلافت دومی بنا به دلایلی باهاش برخورد شد، همچین زدند تو صورت این پیرمرد، خورد زمین، گریه كنان اُمد خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام، گفت:عمار چرا گریه می كنی، مردی كتكت زدند، گفت:نه ناراحت این نیستم، علی، به حق رسول الله صلوات الله علیه سوگند، حالا فهمیدم با فاطمه ات چكار كرد.

این كه حضرت زهرا سلام الله علیها مُعصبت الراس بود، دستمالی به سر می بست، مرحوم قزوینی میگه: معصبت الراس، یعنی یه نوع دستمالی كه گوشه ی صورت رو بپوشونه، جای ورم كرده،  و سحطت علی وجهها، صورتش و له و لورده كردند، كه فرمود چشمم دیگه جای دیگه ای رو نمی بینه

 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 26
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 707
  • آی پی دیروز : 418
  • بازدید امروز : 4,452
  • باردید دیروز : 2,753
  • گوگل امروز : 99
  • گوگل دیروز : 84
  • بازدید هفته : 25,429
  • بازدید ماه : 25,429
  • بازدید سال : 1,340,462
  • بازدید کلی : 19,846,290